خدای من! چطور میشود شیدایی را کشت؟ امید را کشت بی آنکه  از زندگی دست شست؟ چطور میشود سلام‌های نو را بی پاسخ گذاشت و در دل، خارشِ کشنده‌ی اگر” ها را حمل نکرد؟ چطور میشود از کنارِ  چادرهای بزرگِ چراغانی که نویدِ نمایشهای شادِ همیشگی را به خود آویخته‌اند و به زورِ زرق و‌ برق وسوسه‌ات میکنند به ایستادن، بی توقف رد شد تا بهتِ خالی بودنِ درونشان، رنجِ دروغ بودنشان، قدرتِ ادامه‌ی راه را از پاهای پر آبله‌ات نگیرد؟ تا بروی تا منتهای رسیدن، یا به نقصِ مردن در میانِ راه؟  دیگر جایی برایم نیست. سخنی نیست. سخنی  نیست.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نویساک بهینه سازی سئو Behaviour Analysis تحلیل رفتار اويل وطنم.عشق من اویل صدای ماندگار بازی های ایکس باکس شورای دانش آموزی مدرسه بنت الهدی حرفه ای ها ( گروه ریاضی بهارستان 1 ( ریاضی پویا IRANSYSTEM